روزی سواری از کنار دهی میگذشت که مردی با شتاب از ده بیرون آمد و خود را به او رساند و لگام اسبش را گرفت و از او خواهش کرد که چخماق و سنگش را برای روشن کردن چپقش به او بدهد سوار درحالی که با تعجب سراپای مرد را نگاه میکرد از او پرسید: «به چه علت از اهل ده که احتمالاً همهشان آتش دارند سنگ و چخماق یا آتش نگرفتهای و به رهگذر ناشناسی پناه آوردهای؟»
مرد با قیافه حق بجانبی جواب داد: «والله چون اهل این ده همه بدند و من هم بدها را دوست ندارم با همهشان قهرم آتش ترا بیمنتتر دانستهام».
سوار به تندی لگام از دستش کشید و درحالی که اسبش را میتاخت به مرد گفت:
«تو خوب نیستی که دهی را خوب نمیدانی، آتش من حیف است به دست تو برسد».
منبع:iketab.com
داستان ضرب المثل همه ی راه ها به رم ختم می شوند
عبارت بالا را باید از مثل های سائره در قاره اروپا دانست که در رابطه با افراد قادر و توانا در کلیه شئون و مسایل مهم به کار می رود و در این گونه موارد مختلف امتحان حل مشکلات داده باشد اصطلاحاً گفته می شود: به خود زحمت ندهید و مغز و فکرتان را خسته نکنید همه راهها به رم ختم می شوند. یعنی: فلانی را ببینید تا مشکلات شما را فیصله دهد.
بنابر یک ضرب المثل قدیمی همه راه ها به رم ختم می شوند. راه تاریخ و راه بشر نیز به رم می-انجامد. در آن زمان کشور به جایی اطلاق می شد که یک رود و چند کوه آن را احاطه کرده باشد. اعتلای رم از آن زمان آغاز شد که دیگر کوه و دریا و رود شاخص مرزهای یک کشور نبودند و حتی رشته کوه های آلپ در ایتالیا تا شمال ادامه داشت در برابر گسترش روزافزون رم، مرز به حساب نمی آمد.
نخست مرزهایش را تا آن حد توسعه داد که همه ایتالیا را در بر گرفت. آن گاه از رشته کوه های آلپ در گذشت و به بیشه های انبوه کشور گالیا و جنوب سیسیل رسید. از شمال تا راین، از غرب تا اسپانیا و از شرق تا بوزانتیوم. وقتی جاده ای به رودخانه ای بر می خورد، بر آن رود پلی سنگی می زدند و جاده را ادامه می دادند. پیشروی وقتی قطع می شد که به دریا بر می خوردند.
منبع:32mz.blogfa.com
مردی در جنگل هیزم میشکست تا بار کند و به آبادی ببرد بفروشد. مرد دیگری هم در کنار او روی سنگ نشسته بود. آن هیزمشکن هر بار که تبر را به ضرب پایین میآورد و به کندهها میخورد مرد دومی که روی سنگ به راحتی نشسته بود با صدای بلند میگفت: «هیه» و هر دفعه کلمه «هیه» را با صدای عجیب تکرار میکرد، مثل اینکه خود او با تمام زورش تبر را به کنده درخت میکوبد.
بعد از چند ساعت که هیزمشکن بدنش خیس عرق شده بود مقداری هیزم جمع کرد و به طرف آبادی راه افتاد. آن مرد هم از روی سنگ بلند شد و به دنبال او به راه افتاد تا به آبادی رسیدند. هیزمشکن هیزم را در آبادی فروخت و پول آن را گرفت.
مرد دومی جلو آمد و گفت: «رفیق! راستی من به تو خیلی خوب کمک میکردم و کار من از کار تو سختتر بود اما هرچه باشد رفیق هستیم نمیخواهم سهم من زیادتر از سهم تو باشد بیا پول هیزم را عادلانه تقسیم کنیم. نصفش مال من، نصفش مال تو» هیزمشکن با تعجب پرسید: «ای رفیق عزیز! تو کی با من کار کردی تا نصف پول هیزم را به تو بدهم».
مرد دومی گفت: «ای رفیق بیانصاف! مگر نمیشنیدی که صدای «هیه» من در جنگل پیچیده بود. من از تو بیشتر زور میزدم و خیلی خسته شدم حالا تو میخواهی مرا شریک نکنی و پول هیزم را تنها بخوری؟» گفتوگوی این دو نفر طولانی شد و قرار شد پیش قاضی محل بروند و هرچه قاضی حکم داد عمل کنند.
حضور قاضی محل رفتند و ماجرا را به او گفتند. قاضی به هیزمشکن دستور داد تا همه پول را به او بدهد تا او پول را عادلانه تقسیم کند. هیزمشکن پولها را که همهاش نقره بود به قاضی تحویل داد. قاضی رو به مرد دومی کرد و گفت: «من این پول را یکییکی میشمارم و از یک دستم به دست دیگرم میریزم تا صدای جیرینگ جیرینگ آن بلند بشود خوب گوش بده» مرد دومی گفت: «چشم» قاضی یکییکی پولها را از یک دستش به دست دیگرش میریخت و صدای پول بلند میشد. هنگامی که شمردن آنها تمام شد قاضی همه پول را به هیزمشکن داد و گفت: «حالا بروید پی کار خودتان»
مرد دومی گفت: «عجب عادلانه تقسیم کردی، چرا همه پول را به او دادی؟» قاضی گفت: «تو وقتی که به هیزمشکن کمک میکردی فقط میگفتی «هیه» حالا هم که پول را شمردم تو به اندازه همان «هیه»ها «جیرینگ» شنیدی. مگر نمیدانستی که مزد «هیه» «جیرینگ» است؟ پول مال هیزمشکن، جیرینگ مال تو!»
منبع:iketab.com
چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم،
اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی،
قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی،
زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی . . .
.
.
.
The words are easy when the language is LOVE
See !
I love the y
i love the o
i love the u
put them together
وقتی زبانمون زبان عشق باشه کلمات خیلی ساده میشن!
نگاه کن؛
من Y رو دوست دارم
من O رو دوست دارم
من U رو دوست دارم!
حالا اینارو بزار کنار هم . . .
ادامه در لینک زیر
.
.
عاشق شدن یعنی وقتی که اون توی آغوشت
خوابش میبره و بعد توی رویاهات بیدار میشه . . .
.
.
عشق یعنی پاکی
عشق یعنی اطمینان
عشق یه زهر شیرینه
که دکتر ها نمیتونن درمانش کنن!
.
.
سه گام برای رسیدن به شادی وجود داره :
۱- تو ۲- من ۳- قلبامون….و بعد ابدیت!
.
.
5 تا از بزرگترین کلمات : من نمیخوام از دستت بدم.
۴ تا از دوست داشتنی ترین کلمات : تو برام مهم هستی.
۳ تا کلمه ی شیرین : تورو تحسین میکنم.
۲ تا کلمه ی شگفت انگیز : دلتنگت هستم.
۱ کلمه که از همه مهمتره : “تو”
.
.
.
تق! تق! اجازه هست پا به دنیای تو بزارم؟ من با خودم گل نمیارم،
با خودم هدیه هم نمیارم اما یه عالمه آرزو با خودم میارم که تورو همیشه تر و تازه نگه داره،
با خدم کلی دعا میارم برای سلامتی تو، و با خودم عشق میارم تا کاری کنم تو همیشه لبخند بزنی . . .
.
.
دستایی رو پیدا کن که در ضعیف ترین حالتت نگهت دارن،
چشمایی که در زشت ترین حالتت نگاهت کنن
قلبی رو که وقتی توی بد ترین حالت هستی دوست داشته باشه؛
اگر تونستی اینارو پیدا کنی بدون که عشق رو پیدا کردی . . .
.
.
بد ترین غم اینه که وارد زندگی بشی که توش عشق وجود نداشته باشه
تقریبا مثل این میمونه که این دنیا رو ترک کنی بدون اینکه
به کسایی که دوسشون داری چیزی از عشقت گفته باشی . . . !
.
.
اینا همه اتفاقیه که میفته…. من لیز میخورم، میلغزم ، تلو تلو میخورم،
میافتم و اکثرا هم اصلا اهمیت نمیدم اما حالا نمیدونم چیکار کنم!
آخه ایندفه لیز خوردم و توی عشق تو افتادم !
(در اصل منظور این بوده که عاشق تو شدم!)
.
.
یک زنگ هیچی نیست تا وقتی به صدا درش بیاری، یک شعر تا وقتی خونده نشه شعر نیست،
عشق توی قلب تو تا وقتی که اسیرش کنی عشق نیست،
عشق وقتی عشقه که رهاش کنی تا بره (به دیگه ای هدیه بدیش)
.
.
کاش میشد من پتوی تو بودم، کاش میشد توی تخت تو بودم
آرزو داشتم که بالش تو باشم، زیر سرت باشم
میخوام همیشه اطراف تو باشم، میخوام تورو محکم در آغوش بگیرم،
دلم میخواد من همون شخص خوش شانسی باشم که میبوستت و بهت شب بخیر میگه
.
.
عشق مثل جنگ میمونه
شروع کردنش خیلی آسونه
اما پایان دادنش سخته
.
.
عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه.
عشق مثل یه آدم کور اطمینان میکنه.
عشق مثل ستاره میدرخشه.
عشق مثل خورشید گرم میکنه.
عشق مثل گل ها لطیفه.
و
عشق درست مثل تو زیباست
.
.
دوست داشتن یه نفر دیوونگیه، دوست داشته شدن توسط یه نفر یک هدیه ست
دوست داشتن کسی که دوست داره وظیفست،
اما دوست داشته شدن توسط کسی که دوسش داری زندگیه!
.
.
توی زندگی عاشق شدن نه برنامه ریزی شدست و نه با دلیل اتفاق میفته
نیوشا ضیغمی متولد ۱۸ تیر ۱۳۵۹ است
نیوشا ضیغمی
زمینه فعالیت : سینما
تولد : ۱۸ تیر ۱۳۵۹ ۹ تهران
والدین : محسن ضیغمی/فهیمه رستم پور
ملیت : ایران
پیشه : بازیگر - تهیه کننده
سالهای فعالیت : ۱۳۸۳ - تاکنون
مدرک تحصیلی : لیسانس روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی
نیوشا ضیغمی (متولد ۱۸ تیر ۱۳۵۹ در تهران) بازیگر زن ایرانی است، او اصالتا اهل کرمانشاه است.
نیوشا ضیغمی دانشآموخته رشته روانشناسی کودک در دانشگاه شهید بهشتی است. روشا ضیغمی (بازیگر) خواهر کوچکتر نیوشا ست.
زندگی نیوشا ضیغمی
نیوشا ضیغمی در ۱۸ تیر ماه ۱۳۵۹ در تهران به دنیا آمد. او اصالتا اهل استان کرمانشاه است, نیوشا ضیغمی بعد از اتمام دبیرستان، لیسانس خود را در رشته روانشناسی کودک از دانشگاه شهیدبهشتی تهران گرفت .
نیوشا ضیغمی با شرکت در کلاس های آزاد بازیگری کانون سینماگران جوان بازیگری را فراگرفت و توسط این موسسه به مسعود جعفریجوزانی معرفی شد. بلافاصله بعداز فارغ التحصیلی از این کلاس ها در مجموعهٔ تاریخی در چشم باد که در شهر تاریخی ماسوله فیلم برداری شده بود نقش یک دختر روستایی شمالی را ایفا کرد .
نیوشا ضیغمی سپس در اولین تجربه سینمایی خود در فیلم تردست به کارگردانی محمدعلی سجادی ایفای نقش کرد و همین فیلم سبب همکاری دوباره ضیغمی و محمد علی سجادی در فیلم شوریده گشت و برای بازی در این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین از بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر شد و با بازیگرانی چون هدیه تهرانی رقابت کرد. البته اکران فیلم شوریده با چند سال تاخیر باعث شد که از این فیلم استقبال زیادی نشود. وی سپس در فیلم های مواجهه، گناه من، بازی کرد که این دو فیلم هم با چند سال تاخیر و به صورت محدود اکران شدند.
تصاویر نیوشا ضیغمی
سال ۸۵ سال نسبتا خوبی برای ضیغمی که تا آن زمان هیچ کدام از فیلم هایش اکران نشده بودند، بود. با اکران فیلمهای پارک وی و اخراجی ها بالاخره طلسم اکران نشدن فیلم های وی شکست . نیوشا ضیغمی در همین سال حس پنهان را بازی کرد که در بیست ششمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. ضیغمی بعد از اکران اخراجی ها و در سال های ۸۶ و ۸۷ با فیلم های قرنطینه، تلافی و توفیق اجباری جای خود را در سینما تثبیت کرد.
بعد از اکران این فیلم ها ضیغمی حدود یک سالی در هیچ فیلمی بازی نکرد در عوض دفتر سینمایی را گشود تا در این دفتر از فیلم های خوب سینمایی حمایت شود . ضیغمی سپس در فیلم هایی مثل؛ اخراجی ها ۲، زمهریر، دموکراسی تو روز روشن، پرستوهای عاشق، پرتقال خونی، دختر شاه پریون، سرخابی، چارسو،آدم باش و ... ایفای نقش کرد. در خرداد 1394 نیوشا ضیغمی با انتشار متن و عکسی خبر از فوت مادر بزرگش داد.
عکس های نیوشا ضیغمی
فیلم شناسی نیوشا ضیغمی
نام فیلم | کارگردان | سال ساخت | توضیحات |
---|---|---|---|
حیرانی | علی عظیم زاده | ۱۳۹۳ | - |
آدم باش | مجید جوانمرد | ۱۳۹۳ | - |
ایران برگر | مسعود جعفری جوزانی | ۱۳۹۳ | - |
دریا و ماهی پرنده | مهرداد غفارزاده | ۱۳۹۳ | - |
آینه شمعدون | بهرام بهرامیان | ۱۳۹۱ | - |
فیتیله و ماه پیشونی | آرش معیریان | ۱۳۹۰ | فیلم کودک |
گشت ارشاد | سعید سهیلی | ۱۳۹۰ | |
چارسو | فرهاد نجفی | ۱۳۸۹ | |
دختر شاه پریون | کامران قدکچیان | ۱۳۸۹ | - |
یکی برای همه | محمد آهنگرانی | ۱۳۸۹ | - |
پرتقال خونی | سیروس الوند | ۱۳۸۹ | اولین تجربه سرمایه گذاری نیوشا ضیغمی |
پرستوهای عاشق | فریال بهزاد | ۱۳۸۹ | - |
زمهریر | علی روئینتن | ۱۳۸۹ | - |
دموکراسی تو روز روشن | علی عطشانی | ۱۳۸۹ | - |
اخراجیها ۲ | مسعود دهنمکی | ۱۳۸۷ | - |
تلافی | سعید اسدی | ۱۳۸۶ | - |
توفیق اجباری | محمدحسین لطیفی | ۱۳۸۶ | - |
قرنطینه | منوچهر هادی | ۱۳۸۶ | - |
اخراجیها | مسعود دهنمکی | ۱۳۸۵ | |
پارک وی | فریدون جیرانی | ۱۳۸۵ | - |
حس پنهان | مصطفی رزاقکریمی | ۱۳۸۵ | - |
گناه من | مهرشاد کارخانی | ۱۳۸۵ | - |
تردست | محمدعلی سجادی | ۱۳۸۳ | - |
شوریده | محمدعلی سجادی | ۱۳۸۳ | - |
مواجهه | سعید ابراهیمیفر | ۱۳۸۶ | - |
تصاویر نیوشا ضیغمی
تصاویر نیوشا ضیغمی بازیگر جوان ایرانی
جدیدترین عکس های نیوشا ضیغمی
نیوشا ضیغمی بازیگر ایرانی
عکس های اینستاگرامی نیوشا ضیغمی
جدیدترین تصاویر نیوشا ضیغمی
نیوشا ضیغمی
عکس های جدید از نیوشا ضیغمی
تصاویر اینستاگرامی نیوشا ضیغمی
منبع:wikipedia.org
در زمان های قدیم بازرگان ثروتمندی زندگی می کرد که بسیار درتجارت موفق بود و پسری داشت که بسیار تنبل و تن پرور بود و دنبال کسب روزی نمی رفت. تاجر دوست داشت به پسرش راه و رسم تجارت را بیاموزد اما پسر هر بار طفره می رفت و می گفت همه چیز را در باره تجارت می داند و تمام فوت و فن تجارت در این خلاصه می شود که ارزان بخری و گران بفروشی و از پدرش خواست که سرمایه ای به او بدهد و او را با کاروانی به تجارت بفرستد.
پدر قبول کرد و سرمایه ای به پسرش داد و تاکید کرد که حواسش جمع باشد و پول را از کف ندهد.
پسر قول داد که موفق شود و با کاروانی راهی سفر شد. چند روز گذشت تا اینکه به شهری رسیدند. مردی که بوق حمام می فروخت نوجه او را به خود جلب کرد. در شهر پسر وقتی آب حمام عمومی گرم می شد صاحب حمام به بلندی می رفت و بوق می زد تا مردم بفهمند به حمام بیایند. پسر قیمت بوق را پرسید. فروشنده گفت: 1 سکه نقره. پسر گفت: 5 کیسه بوق حمام می خواهم و مبلغ آن را پرداخت و خوشحال و خندان با کاروان به شهر برگشت و نزد پدر رفت و گفت: یک شبه ثروتمند خواهم شد.
پدر گفت: چه تجارت کردی؟
پسر گفت: 5 کیسه بوق حمام خریدم.
پدر فریادی زد و شکه شد. همه به سمتش دویدند و مادر پسر به پدر آب قند خورانید.
پدر که به هوش آمد با صدای نالان گفت: آخر ای پسر نادان مگر شهر ما چند حمام دارد؟
پسر گفت: یک حمام
پدر گفت: تا کی میخواهی صبر کنی آن بوق خراب شود؟
از آن زمان به بعد در مورد کسی که در تجارتی ضرر می کند می گویند: طرف تجارت بوق حمام کرده است.
منبع:ataye.ir
زیگر نقش فاطما گل همون سمر بازیگر سریال عشق ممنوع هست.
عکس های فاطما گل در سریال فاطما گل
عکس های فاطما گل بازیگر سریال فاطما گل
عکس های فاطما گل بازیگر سریال فاطما گل
عکس های فاطما گل بازیگر سریال فاطما گل
عکس های فاطما گل بازیگر سریال فاطما گل
عکس های فاطما گل بازیگر سریال فاطما گل
عکس های فاطما گل بازیگر سریال فاطما گل
منبع:javuna.ir
این مثل در موقعی گفته میشود که یک نفر از طرف آدم پر زور و قویتر از خود ظلمی میبیند و چون زورش به او نمیرسد با اوقات تلخ به خانه میآید و تلافی آن را سر زن و بچهاش در میآورد و بیسبب آنان را میزند و میآزارد.
یک مرد دهاتی بود، یک خر داشت و یک کرهخر که هر دو را کنار مزرعهاش بسته بود. خر به هوای چرا افسارش را پاره میکند و داخل مزرعه میشود. مرد روستایی خبر میشود و میرود که خرش را بگیرد ولی همین که نزدیک خر میشود خر بنا میکند و به جفتک زدن، یک لگدی هم به صاحبش میزند و فرار میکند. مرد دهاتی که از لگد خر و گرفتنش عاجز میشود به کرهخر حمله میکند و چوبدستیاش را میکشد و پای کرهخر را میشکند!
یک نفر که آنجا بوده به مرد دهاتی میگوید: مرد حسابی! خر لگدت زده، پای کره خر میشکنی!؟»
منبع:iketab.com
هرگز قبل از فکر کردن حرف نزن و کاری انجام مده. فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
آدمی را امتحان به کردار باید کرد نه به گفتار ،چه بیشتر مردم زشت کردار و نیکو گفتارند.فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
بایستی با روح خود آشنا شده و سعادت را در اعماق روح و قلب خود جستجو کنیم. فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
فرصت از دست مده و در کار سستی مکن که میوه آن ذلت است.فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
بهترین زمان برای تربیت اراده ، ایام جوانی است.فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
اراده انسانی در کنار سرنوشت او ایستاده و چرخ تکامل او را اداره میکند.فیثاغورٍث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
دوست تو کسی است که هرگاه کلمه حق از تو بشنود ، خشمناک نشود.فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
تا میتوانی دوست برای خودت آماده کن نه از برای مالت.فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
اصل حاکم بر زندگی ما انسانها احساس است.فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
خشم با دیوانگی آغاز میشود و با پشیمانی پایان میپذیرد.فیثاغورث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
بایستی با روح خود آشنا شده و سعادت را در ژرفای روح و قلب خود جستجو کنیم.فیثاغورٍث
•.•.•.•.•.•.•.•.• جملات فیثاغورث •.•.•.•.•.•.•.•.•
اگر دوست تو مرتکب خطایی شد ، از دوستی او صرفنظر مکن ،زیا که انسان در معرض خطاست. فیثاغورث
منبع:jomalatziba.blogfa.com
از داغ حسین اشک نم نم داریم ، در خانه سینه تا ابد غم داریم ، پیراهن و شال مشکی آماده کنید ، امروز محرم است!!
.
.
.
محرم آمد .. دلم مست و لبم مست و سرم مست ، بخون ای دل که صبرم رفته از دست ، بخون ای دل محرم اومد از راه
.
.
.
آبروی حسین به کهکشان می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد