ژوراسیک

انواع دعا و ذکر و خواص ایات قران کریم و مطالب مذهبی، اس ام اس،جک ،علمی،فرهنگی،تاریخی،باستانی

ژوراسیک

انواع دعا و ذکر و خواص ایات قران کریم و مطالب مذهبی، اس ام اس،جک ،علمی،فرهنگی،تاریخی،باستانی

جدمان قصاب بود ما را به نعلبندی چکار؟


ریشه تاریخی ضرب المثل, نعلبندی

هنگامی که یک نفر داوطلب انجام کاری شود که نه از عهده‌اش برآید نه سررشته‌اش را داشته باشد و عاقبت هم آن کار را خراب کند و ضرر هم ببیند آنان که درباره او «گاف» می‌زنند و صحبت می‌کنند از سر تمسخر این مثل را می‌زنند.


می‌گویند خر پیر و از کار افتاده‌ای را که دیگر هیچ کاری ازش ساخته نبود در صحرا ول کرده بودند. یک گرگی او را دید و در کمینش نشست تا بمیرد و او را بخورد. خر که گوشه‌ای افتاده بود گرگ را دید و فهمید که چه منظور و نیتی دارد. پیش خودش نقشه‌ای کشید و بلند و گرگ را صدا زد. گرگ آمد پیش او، خر گفت: «می‌دونم که می‌خوای همین که جونم دراومد مرا بخوری، منم حرفی ندارم چون در دنیا خیلی زحمت کشیدم و دیگه نمی‌خوام زجر بکشم و صبر کنم تا از گرسنگی جونم دربیاد، حالا برای اینکه هم تو زودتر از گوشت من بخوری و سیر بشی، هم من زودتر از رنج پیری و گرسنگی خلاص بشم فکری به خاطرم رسیده و آن اینکه نعلی را که صاحبم درسم دستم کوبیده تا قدرت و توانایی پیدا کنم و براش بارکشی کنم تو با دندون‌های تیزت دربیاری جون منم درمیاد و زود می‌میرم»


گرگ باورش شد. خر دستش را بالا گرفت و گرگ زیر دست خر خوابید و با دندان‌های تیزش میخی را که به نعل او زده بودند گرفت و همین که خواست میخ را با یک ضرب از دست خر بیرون بکشد خر دستش را محکم به دهن گرگ زد و تمام دندان‌های گرگ شکست و دهنش پر خون شد. گرگ که خیلی پشیمان شده بود به خودش گفت: «جدمان قصاب بود ما را به نعلبندی چکار!» 
منبع:iketab.com

ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد


ریشه تاریخی ضرب المثل, انواع ضرب المثل

داستان ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد.

 

کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد
در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» نام داشت؛ چشمه ای پر آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید. این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد. روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود.

 

پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوهی ها بدهیم؟ از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه می بندیم.» یکی دو روز گذشت و مردم پایین کوه از فکر شوم ارباب مطّلع شدند و همراه کدخدایشان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برایشان باز کند. اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا تا ابد بی آب خواهند ماند و گفت: «بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت. این دو کوه هرگز به هم نمی رسند. من ارباب هستم و شما رعیت!»

 

این پیشنهاد برای مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اینکه کدخدای پایین ده فکری به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم. بعد از چند مدت قنات ها آماده شد و مردم پایین کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهایشان روانه ساختند. زدن قنات ها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود.

 

این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چاره ای جز تسلیم شدن نداشت؛ به همین خاطر به سوی پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت: «شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید، اگر ممکن است سر یکی از قنات ها را به طرف ده ما برگردانید.» کدخدا با لبخند گفت: «اولاً؛ آب از پایین به بالا نمی رود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمی رسد. تو درست گفتی: کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد.»
منبع:khorasannews.com

آموزش راه اندازی حسابداری شخصی ودود

بعد از دانلود طبق عکس ها پیش برید

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

بعد از پیکربندی برنامه، برنامه را دوباره اجرا کنید

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

 

ضرب المثل هم خدا را می خواهد هم خرما را


ضرب المثل ایرانی, افراد حریص و طماع

عبارت مثلی بالا در مورد آن دسته افراد حریص و طماع به کار می رود که بخواهند از دو نفع و فایده مغایر و مخالف یکدیگر سودمند گردند و حاضر نباشند از هیچ یک صرف نظر کنند . این گونه افراد از هر رهگذر حتی اگر به ضرر دیگران هم منتهی شود جلب نفع شخصی را از نظر دور نمی دارند .

 

قبیل عرب هر کدام بتی به نام داشتند که با آداب مخصوص به زیارت آن می رفتند و قربانی تقدیم می کردند . معروفترین بت های سرزمین عربستان عبارت بودند از : هبل بر وزن زحل ، ود بر وزن رد ، بعل بر وزن لعل ، منت ، عزی ، سعد ، سواع ، یغوث ، یعوق ، که تقریباً کلیه قبیل عرب در زمان جاهلیت آنها را می پرستیدند و قربانی می دادند .

 

علاوه بر بتهای مذکور صدها بت دیگر هم مورد ستایش و نیایش بود که ذکر اسامی آنها از حوصله و بحث این مقاله خارج است . اما جالب ترین بت پرستی ها که مورد بحث ما می باشد بت پرستی طایفه حنیفه بوده است زیرا کار جهل و انحطاط و گمراهی را این طایفه به جایی رسانیده بودند که بت معبود خویش را از آرد و خرما می ساختند و آن را می پرستیدند . در یکی از سال های مجاعه و قحطی که شدت گرسنگی به حد نهایت رسیده بود افراد قبیله حنیفه آن خدای خرمایی را بین خود قسمت کردند و خوردند !!

 

پس از این واقعه در میان سایر قبایل عرب اصطلاح کل ربه زمن المجاعة رواج یافت و با تحریف و تصرفی که در این اصطلاح به عمل آمد عبارت فارسی هم خدا را می خواهد هم خرما را در میان ایرانیان به صورت ضرب المثل درآمد.
منبع:www.100100.ir


مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد


ضرب المثل فارسی,ریشه تاریخی ضرب المثل

داستان ضرب المثل مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.

 

کسی که بلایی بر سرش آمده و تجربه تلخی از چیزی دارد ، در آن مورد بدگمان و محتاط تر می شود .
بعضی حوادث یا خاطرات تلخ ، چنان تاثیری در روح انسان می گذارد که حتی با گذشت زمان نیز فراموش نمی شود. شرایطی که به موجب یاد آوردن آن خاطره یا حادثه شود، می تواند در رفتار و عمل شخص تاثیر بگذارد. در چنین مواردی از این ضرب المثل استفاده می شود.

 

خانه ای را موش برداشته بود . گربه ای متوجه ی موضوع شد ، به آنجا رفت و تا می توانست  از آنها خورد . کشتار بی رحمانه ی گربه ، موشها را به وحشت انداخت و همگی از ترس به سوراخهایشان پناه بردند .


 وقتی گربه متوجه پنهان شدن موشها شد به فکر افتاد تا به ترفند و نیرنگ آنها را از سوراخهایشان بیرون بکشد. از این رو بالای دیواری رفت ،خود را به میخی آویخت و خود را به مردن زد .

اما موشی که مخفیانه گربه را پاییده و متوجه ی نیرنگ او شده بود، به او گفت :" این کار تو بی فایده است . من حتی از مرده ی تو هم فاصله می گیرم."
منبع:zemzemey6m.blogfa.com

ضرب المثل گوهر شبچراغ


گوهر شبچراغ, ضرب المثل

واژه مرکب بالا در شرح و توصیف قصص و داستان ها و همچنین زیبایی لعبتان طناز و دلربا به کار می رود ولی دانش پژوهان از آن در تعریف مقام رفیع دانش و معرفت استفاده می کنند چه اگر به حقیقت مداقه نماییم علم و دانش گوهر شبچراغی است که حجاب جهل و تاریکی را دریده حقایق و دقایق جهان را در نظر آدمی جلوه گر می سازد.

 

به همین جهت است که غالباً در تعریف و توصیف شخیت های بارز و مؤثر جهانی گفته می شود : " این دانای محقق گوهر شبچراغی است که افق آفاق را به نور کمال و هنرش روشن کرده است . "

اکنون ببینیم گوهر شبچراغ چیست که تا این اندازه مورد توجه و عنایت محققان و روشنفکران جهان واقع شده است . "

 

به طوری که در مقاله بادآورده را باد می برد و این کتاب شرح داده شده خسرو پرویز پادشاه ساسانی به مال و خواسته و نفایس عجیبه و گرانبها اشتیاق وافر داشته است و به جرأت می توان گفت تقریباً تمام خزائن و تجملاتی که بعد از جنگ قادسیه به دست اعراب افتاد و همه به وسیله خسروپرویز تهیه و تدارک شده بود.

ماحصل مطالبی که در کتب تاریخی به ویژه کتاب ایران در زمان ساسانیان در این زمینه نوشته شده است به شرح زیر است:
از عجایب و نفایس دستگاه پرویز یکی شطرنج بود که مهره هایش را از یاقوت و زمرد ساخته بودند . دیگری نرد از بسد و فیروزه قطعه ای زری به وزن دویست مثقال که آن را مشت افشار یا دست افشار می گفتند زیرا چون موم نرم بود و می توانستند آن را به شکلهای مختلفه در آوردند.

دیگری دستار که ظاهراً از پنبه کوهی بود و شاه دست هایش را با آن پاک می کرد . دستار مزبور چون چرکین می شد آن را در آتش می افکندند و آتش چرک های دستار را از بین می برد ولی دستار را نمی سوزانید.


بزرگ ترین نفایس خسرو پرویز تخت طاقدیس بود یعنی تختی به شکل طاق که در غایت وسعت و مرصع به جواهر قیمتی بود و یکصد و چهل هزار میخ نقره در اطراف آن به کار برده بودند.
دیگر قالی بزرگ و زربفت موسوم به وهاری خسرو یا بهار کسری و یا به اصطلاح معروف بهارستان بود که به قول بلعمی آن را فرش زمستانی می گفتند به طول و عرض شصت ارش که تالار بزرگ قصر سلطنتی تیسفون را مفروش می کرد و گل و بوته ها و نقش و نگارهای قالی مزبور در فصل زمستان منظره بهاری را در نظر شاهنشاه جلوه می داده است.


همچنین خسروپرویز تاج مرصعی داشت که شصت من زر خالص در آن به کار رفته بود . بدون شک این همان تاجی است که نوشته اند مرصع به زر و سیم و یاقوت و زمرد بوده به وسیله زنجیری از طلا به سقف تیسفون آویخته بوده اند.

این زنجیر چنان نازک بود که از دور دیده نمی شد و چون بیننده از مسافتی نسبتاً بعید نگاه می کرد می پنداشت که واقعاً تاج بر سر شاه قرار دارد در صورتی که این کلاه به قدری سنگین بود که هیچ سری تاب نگاه داشتن آن را نداشته است.
در سقف تالار یکصد و پنجاه روزنه به قطر دوازده تا پانزده سانتیمتر تعبیه کرده بودند که نوری لطیف از آنها به درون می تافت و در این روشنایی اسرار آمیز ، آن همه شکوه و جلال و تجمل ، اشخاصی را که برای دفعه اول به آنجا قدم می نهادند چنان مبهوت می کرد که بی اختیار به زانو درمی آمدند.


چون پادشاه پس از بار از تخت برمی خاست و می رفت ، تاج همچنان آویخته بود و آن را با جامه زربفت مستور می کردند که از گرد و غبار محفوظ بماند . حلقه ای که زنجیر تاج را به سقف می بست تا سال 1812 میلادی بر جای بود و در آن وقت آن را برداشتند.


باری ، یاقوت های رمانی آن در شب چون چراغ روشنایی می داد و آن را در شب های تار به جای چراغ به کار می بردند . بدون شک مقصود از گوهر شب چراغ همین یاقوت های رمانی تاج خسرو پرویز بود که بعدها به صورت ضرب امثل در آمده است چه قبل و بعد از این تاریخی مدارک و شواهدی موجود نیست که دال بر اثر وجودی گوهر شب چراغ باشد.

 

شاردن سیاح معروف فرانسوی راجع به گوهر شب چراغ نوشته است:
" ... ایرانیان می گویند که یاقوت احمر و زبرجد و همچنین گوهر شب چراغ که سنگ مشهوری است که دیگر وجود خارجی ندارد و قریبت به یقین است که فقط یاقوت آتشی است که دارای رنگ و جلای عالی می باشد از کانهای مصر استخراج می گردد . در ایران برای این سنگ خاصیت درخشندگی خاصی که تمام اطراف خود را روشن کند قائل می باشند و به همین جهت آن را شب چراغ یعنی شعله شب می نامند و شاه مهره یعنی سنگ سلطانی و شاه جواهرات یعنی سلطان گوهر ها نیز می خوانند . ایرانیان برای این سنگ صفات مافوق الطبیعه ای قائل اند و برای آنکه داستان کاملاً اسرارآمیز باش حکایت می کند که گوهر شب چراغ در سر اژدهایی یا بر سر سیمرغ و یا عنقایی در کوه قاف به وجود می آید . مشرق زمینیان از این کوه جبال اقصای شمال را قصد می کنند . "
منبع:www.100100.ir

ضرب المثل الهی که آقام آب بخواهد!


ضرب المثل های ایرانی, ضرب المثل درباره تنبلی

داستان ضرب‌المثل «الهی که آقام آب بخواهد!»,ضرب المثل درباره تنبلی

 

ضرب‌المثل «الهی که آقام آب بخواهد!» کنایه از آدم تنبلی است که حتی برای رفع تشنگی خودش هم تلاشی نمی کند و منتظره تا دری به تخته‌ای بخورد و او هم به نوایی برسه. آنقدر در این تنبلی زیاده‌روی می‌کند که حتی حاضره ضرر گاهی وقت‌ها به جانش هم برسد. اما ببینیم این مثل از کجا شکل گرفت؟

 

روزگار گذشته روزگار ارباب و نوکری بود. اربابانی که ثروتمندان جامعه بودند و برای رفع اموراتشان نوکری استخدام می‌کردند و از این راه او را هم به یک نوایی می‌رساندند. این میان نوکری بود که احوالی تعریف‌کردنی داشت.

 

طبیعی است که در آن زمان هرکسی سعی داشت نوکری را انتخاب کند که کارها را به بهترین شکل انجام دهد و خراب‌کاری نکند.
از قضای روزگار مرد ثروتمندی نوکری داشت که در عین هوش زیاد اما تنبل بود و حوصله انجام کاری را نداشت. آنقدر باهوش بود که به دنبال هر امر ارباب بهانه‌هایی می‌تراشید تا از زیر کار دربرود.

 

بهانه‌هایی که ارباب را قانع کند که این کار انجام نشود بهتر است. شاید از همین روست که در مثلی دیگر می‌گویند: «آدم تنبل عقل چهار وزیر را دارد!» باید آنقدر حاضرجواب و عاقل باشد تا بتواند کاری را به او محول شده انجام ندهد، آن هم طوری که دیگران قانع شوند!

 

خلاصه که این زرنگی نوکر قصه ما دوامی نداشت و ارباب خیلی زود فهمید که او تنبلی می‌کند، از همین رو از آن به بعد با تشر و قهر و تهدید به اخراج او را وادار به انجام دستوراتش می‌کرد.

 

تا اینکه یک روز در گرمای هوا هر دو به مزرعه رفتند و به کشت و کار سری زدند. ارباب از روی خستگی زیر درختی رفت وخوابش برد. نوکر هم خسته بود و البته بسیار تشنه. هرچه کرد نتوانست بخوابد. دو سه باری نیم‌خیز شد تا به سمت کوزه آب برود اما تنبلی پای رفتنش را سست کرد.

 

همین‌طور که دراز کشیده بود، گفت: «کاش ارباب نخوابیده بود، کاش قدری آب طلب میکرد، الهی که آقام تشنه‌اش بشود» و از این حرف‌ها.
ارباب هم که هنوز کمی هوشیار بود صدایش را شنید و در دل به او خندید. بعد با صدای بلند و خشنی گفت: «چرا خوابیدی؟ بلندشو و کاسه‌ای آب برای من بیاور».

 

نوکر که این را شنید، مثل برق از جا بلند شد. خود را به کوزه رساند و پیاله‌ای از این مایه حیات نوشید و جانی دوباره یافت. 
از آن پس به کسی که از تنبلی زیاد، حتی حاضر نباشد برای سود و منفعت خود کاری را انجام دهد، با کنایه می‌گویند: «الهی که آقام آب بخواهد». 
منبع:yjc.ir

دانلودسورس کد نسخه 1.1.5.0 سیستم حسابداری شخصی ودود


حسابداری شخصی ودود

برای اطلاعات بیشتر و دانلود خود برنامه به وبلاگ های زیر مراجعه فرمایید
 
 

 

این سورس کد در delphi xe تا Delphi 10 Seattle کامپایل شده است.

دیتابیس برنامه اکسس 2003 می باشد

دانلود محصود


 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

دانلود رایگان نسخه 1.1.5.0 سیستم حسابداری شخصی ودود

 

  تغییرات اساسی نسخه 1.1.5.0 سیستم حسابداری شخصی ودود

1.1.3.2 امکان گزارش به تفکیک ماه

1.1.3.3 امکان گزاش سالانه به تفکیک بدهی، درآمد، طلب و هزینه
1.1.3.4 امکان گزارش گروه و زیر گروه ها
1.1.3.5 رفع نصف نمایش دادن مبالغ گزارشات انتقالی
1.1.3.6 امکان حذف بدهی و طلب
1.1.3.7 لود و انتخاب آخرین گروه ،زیر گروه و حسابی که در پنجره تراکنش هزینه و درآمد جدید وارد کرده ایم
1.1.3.8 آپدیت دیتابیس
1.1.3.9 نمایش مانده حساب در پنجره هزینه و درآمد جدید
1.1.4.0 نمایش درست مبالغ در گزارش گروه و زیر گروه ها
1.1.4.1 نمایش تعداد طلب و بدهی در پایین پنجره
1.1.4.2 نمایش کل مبلغ طلب و بدهی در پایین پنجره
1.1.4.3 ثبت نرم افزار به صورت خودکار بدون ارسال ایمیل
1.1.4.4 رفع چند باگ امنیتی
1.1.4.5 رفع باگ در فرم کاربر جدید
1.1.4.6 رفع ایراد عدم ویرایش کردن کاربر جاری
1.1.4.7 جدا کردن اعداد
1.1.4.8 رفع ایراد عدم ذخیره شدن مانده حساب در فرم جزئیات طلب و بدهی
1.1.4.9 اضافه شدن داشبورد به فرم اصلی
1.1.5.0 آپدیت دیتابیس

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

حسابداری شخصی ودود

 

ادامه مطلب ...

کار با تاریخ شمسی در دلفی با سورس کد

کار با تاریخ شمسی در دلفی

نمونه برنامه اجرایی همراه با سورس کد در Delphi 10 Seattle نوشته شده است

اما شما می توانید یونیت  Date_Unit  را در تمام نسخه های دلفی ایمپورت کنید و استفاده کنید

کار با تاریخ شمسی در دلفی با سورس کد

ساپورت تمامی نسخه های دلفی:

از دلفی 7 تا  2009

از دلفی XE تا XE8

Delphi 10 Seattle


کار با تاریخ شمسی در دلفی با سورس کد


دانلود