این ضرب المثل در موردی به کار می رود که در مجمعی متکلم و گوینده مطلبی را چند بار تکرار کند و یا به صورت دیگر، افرادی که متدرجاً به آن جمع می پیوندند هر یک جداگانه از متکلم بخواهند که مطلب را از سر بگیرد تا همه از آن موضوع آگاهی حاصل کنند در چنین مواردی متکلم و ناطق را به روضه خوان پشم چال تشبیه می کنند
که ریشه تاریخی آن به این شرح آمده است:
مطالب آتی الذکر کاملاً مدلل می دارد که پشم چال قریه و آبادی بالنسبه معتبری بود و در یکی از مناطق ایران وجود خارجی داشته است ولی متأسفانه تاکنون نگارنده در هیچ یک از فرهنگهای جغرافیایی ایران از محل و موقع این آبادی نام و نشانی نیافته است.
اما مطلبی که وجود خارجی قریه پشم چال را مسلم می دارد این است که به قرار تحقیق در ادوار گذشته در بعضی از روستاهای جنوب ایران به ویژه منطقه فارس معمول و متداول بود که در ایام ولیالی اعیاد و سوگواریهای مذهبی یک نفر معمم را دعوت می کردند که در آن مدت برای آنان روضه بخواند و از این رهگذر ثوابی ببرند و توشه آخرت را تأمین کنند.
ضمناً وجود آخوند و طلبه روحانی در قراء و قصبات ایران که ساکنانشان اکثراً عامی و بی سواد بودند سالی چندبار لازم و ضروری به نظر می رسید تا به تعالیم و احکام مذهبی آشنایی حاصل کنند، مطهرات و محرمات را بشناسند و به اعمال و آداب نماز و روزه و سایر واجبات و مستحباتی که در دین اسلام آمده است عمل نمایند.
از طرف دیگر چون وضع و بنیه مالی روستاییان اجازه نمی داد که یک یا چند نفر بتوانند حقوق روضه خوان را بدون کمک و مساعدت دیگران در تمام سال تعهد نمایند لذا در آن مناطق چنین معمول و متداول بود که حق الزحمه روضه خوان را همه رعایا و روستاییان مجتمعاً از محصولات خود گندم و جو و انگور و غیره در موقع برداشت محصول می پرداختند.
پیداست قبول حق الزحمه روضه خوان برای روستاییان این حق را ایجاد می کرد که از مواعظ و گفتار روضه خوان همه یکسان بهره مند شوند نه آنکه افرادی که زودتر به مجلس روضه خوانی آمده اند بشنوند و استفاده کنند اما روستاییانی که به علت گرفتاریهای روزمره تأخیر داشته و دیرتر در آن مجلس حاضر شده اند از آن محروم بمانند. به همین جهات و ملاحظات روضه خوان موظف بود به تعداد نفراتی که وارد مجلس می شدند گفتارش را از سر گیرد و به اصطلاح معروف از بسم الله شروع کند.
از آنچه گفته آمد این نتیجه به دست می آید که به طور قطع و مسلم روضه خوانی به این شکل و صورت خاص در بعضی روستاها به ویژه در جنوب ایران تداول داشت و روضه خوان ناگزیر از تکرار مطلب بود چون به این نحو و کیفیت برای اولین بار در قریه پشم چال یعنی همان قریه مجهول المکان- روضه خوانده شده است لذا اصطلاح روضه خوان پشم چال در معانی و مفاهیم استعاره ای به صورت ضرب المثل درآمده است.
منبع:iketab.com
•. •. •. •. •. •. • اس ام اس ضد پسر •. •. •. •. •. •. •
•. •. •. •. •. •. • اس ام اس ضد پسر •. •. •. •. •. •. •
•. •. •. •. •. •. • اس ام اس ضد پسر •. •. •. •. •. •. •
•. •. •. •. •. •. • اس ام اس ضد پسر •. •. •. •. •. •. •
•. •. •. •. •. •. • اس ام اس ضد پسر •. •. •. •. •. •. •
•. •. •. •. •. •. • اس ام اس ضد پسر •. •. •. •. •. •. •
مثل آلمانی : گاهی دروغ همان کار را می کند که یک چوب کبریت با انبار باروت می کند .
مثل آلمانی : بهتر است دوباره سؤال کنی تا اینکه یکبار راه اشتباه بروی .
مثل آلمانی : زمان دوای خشم است.
مثل آلمانی : عشقی که توأم با حسادت نباشد دروغی است .
مثل آلمانی : در برابر آن کس که عسل روی زبان دارد ، از کیف پولت محافظت کن .
مثل آلمانی : روزیکه صبر در باغ زندگیست بروید به چیدن میوۀ پیروزی امیدوار باشید .
مثل آلمانی : تملق سم شیرین است .
مثل آلمانی : به امید شانس نشستن همان و در بستر مرگ خوابیدن همان.
مثل آلمانی : سند پاره می شود ، ولی قول پاره نمی شود .
مثل آلمانی : کمی لیاقت ، جوهر توانایی در موفقیت است .
مثل آلمانی : زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبۀ خرابه هم زندگی می کنند .
مثل آلمانی : کسیکه در خود آتش ندارد نمی تواند دیگران را گرم کند .
مثل آلمانی : افتادن در گل و لای ننگ نیست ، ننگ در این است که در همانجا بمانی .
مثل آلمانی : بدون دوستان به سر بردن بدتر از داشتن دشمنان است.
مثل آلمانی : یک دروغ تبدیل به راست می شود وقتی که انسان باورش کنید.
مثل آلمانی : بهترین توبه، خودداری از گناه است.
مثل آلمانی : اگر می خواهی قوی باشی نقاط ضعف خود را بدان.
مثل آلمانی : بسیاری از افراد در موقعی که برنده می شوند می بازند و بسیاری دیگر وقتی که می بازند، برنده می شوند.
مثل آلمانی : خالی ترین ظرفها، بلندترین صداها را می دهد.
مثل آلمانی : برای مرد گرسنه ساعت هر چند بخواهد باشد هنگام ظهر است.
مثل آلمانی : هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود.
منبع:finglish.blogfa.com
هر وقت یک نفر از راه طمع کار خلافی میکند یا به مال کسی دست درازی میکند میگویند «آقا گرگ عیدت مبارک».
روباهی همیشه در باغ خربزه میرفت و به باغبان خسارت میزد. روزی باغبان تله گذاشت و مقداری گوشت هم در آن تعبیه کرد. روباه چون گوشت را سر راه خود دید فهمید که به همراه آن تلهای هم هست. جرأت نکرد به گوشت نزدیک بشود، برگشت. در راه برخورد کرد به گرگ به او سلام کرد و پس از تعارفات معمولی گفت: «رفیق عزیز چرا پژمردهای»؟ گرگ جواب داد: «دو روزه غذایی فراهم نکردهام».
روباه گفت: «من در این جالیز غذای بسیار خوبی تهیه کردهام اما از بخت بد از خوردن آن محرومم». گرگ پرسید: «چرا!» روباه گفت: «من امروز روزهام نمیتوانم روزهام را باطل کنم». گرگ گفت: «پس به من نشون بده». روباه گرگ را در مقابل تله برد.
همین که گرگ گوشت را به دهن گرفت ریسمان تله حلقش را فشرد و دهنش باز ماند. روباه فوری پرید گوشت را از دهن گرگ گرفت و بلعید. گرگ با صدای خفهای گفت: «تو که روزه بودی!» روباه جواب داد: «الان ماه را دیدم، افطار کردن بر من واجب شد».
گرگ گفت: «پس من کی ماه را ببینم؟» روباه جواب داد: «ساعتی که باغبان با بیلش پیش تو آمد تو ماه را خواهی دید!» در این اثنا باغبان با بیل آمد و مشغول کتک زدن گرگ شد.
روباه آواز داد: «آقا گرگ! عیدت مبارک».
منبع:iketab.com
روزی بود، روزگاری بود. در آن روزگار، جز اسب و الاغ و شتر، وسیله ای برای سفر و رفتن از شهری به شهر دیگر وجود نداشت. راه ها پر از خطر بود. مردم گروه گروه و به صورت کاروان به سفر می رفتند تا بتوانند با دزدهایی که در پیچ و خم راه ها و گردنه های سرد و دشوار کمین کرده بودند، مقابله کنند.
یک روز دو نفر که از کاروان جا مانده بودند، تصمیم گرفتند منتظر کاروان بعدی نشوند و خودشان به سفری که بایستی می رفتند، بروند. آن دو ترسی از دزدان سر گردنه، یعنی همان دزدهایی که در پیچ و خم راه ها اموال مسافران را می دزدیدند، نداشتند. زیرا چیزی همراه خود نداشتند که به درد دزدها بخورد نه پول داشتند، نه جنس، نه اسب و الاغ. پیاده راه افتادند و رفتند و رفتند تا به اولین پیچ یک گردنه ی پر پیچ و خم رسیدند. پیچ اول گردنه را پشت سر گذاشتند اما سر پیچ دوم بود یا سوم که دزدها از کمین گاه بیرون آمدند و راه را بر مسافران بی چیز و بینوا بستند.
یکی از آن ها رو کرد به رئیس دزدها و گفت: «می بینید که ما چیزی نداریم. رهایمان کنید تا پای پیاده برویم و به شهر خودمان برسیم.»
دزدها نگاهی به سراپای آن ها انداختند. وقتی دیدند واقعاً چیزی ندارند، گفتند: «ای بخشکی شانس!» و آن ها را رها کردند.
کم مانده بود که دو مرد مسافر به خوبی و خوشی به راهشان ادامه دهند که یکی از دزدها گفت: «مال و مرکب ندارند، لباس که دارند!»
لباس یکی از مسافران نو بود و لباس یکی از آن ها کهنه. هر چه آن دو به دزدها التماس کردند که لباسشان را نگیرند، نشد. دزدها هر دو مسافر را لخت کردند، لباسشان را از تنشان بیرون آوردند و گفتند: «حالا به هر کجا می خواهید، بروید.»
مسافری که لباسش کهنه بود، رو کرد به دزدها و گفت: « این انصاف نیست که هم لباس نو و باارزش دوستم را از تنش در آورید، هم لباس کهنه و بی ارزش مرا.»
رئیس دزدها که دید با دو مسافر نادان رو به رو شده، به شوخی گفت: «عیبی ندارد. برای اینکه از هر دو نفر شما به طور مساوی دزدیده باشیم، وقتی به شهرتان رسیدید، آن که لباسش تازه بوده، پول یک نصف لباس نو را از آن که لباسش کهنه و بی ارزش بوده، بگیرد.»
مسافران لخت و بی لباس راه افتادند. در راه، آن که لباس نو و باارزش خود را از دست داده بود، رو کرد به دوستش که لباس کهنه بر تن داشت و گفت: «وقتی به شهرمان رسیدیم، تو باید نصف پول یک دست لباس را به من بدهی. فهمیدی که رئیس دزدها چی گفت.»
آن که لباس کهنه اش را از دست داده بود، گفت: «من آن حرف را زدم تا شاید دزدها دلشان بسوزد و لباسمان را پس بدهند.»
دوستش گفت: «نه این طور نمی شود چیزی که تو از دست داده ای ارزشی نداشته و چیزی که از من دزدیده شده با ارزش بوده. لباس من صد تومان می ارزیده و لباس تو هیچی. تو باید حتماً پنجاه تومان به من بدهی تا هر دو به اندازه ی مساوی ضرر کرده باشیم.»
دوستش حرف او را قبول نکرد. بگومگوی آن ها ادامه پیدا کرد و بالا گرفت تا هر دو بی لباس به شهرشان رسیدند و یک راست رفتند پیش قاضی و آنچه را بر سرشان آمده بود تعریف کردند.
قاضی، نفری پنجاه تومان از آن ها گرفت و گفت: «من وقت ندارم، بروید پیش معاونم.»
آن دو نفر رفتند پیش معاون قاضی معاون قاضی نشست و با حوصله به حرف های آن دو نفر گوش داد. بعد، دستی به موهای سفیدش کشید و گفت: «اول باید نفری صد تومان به من بدهید تا بعد از آن بگویم حق با کدامتان است.»
مسافران بیچاره، سر و صدایشان بلند شد که: « آخر این چه نوع عدل و دادی است که بدون پول دادن کاری پیش نمی رود؟»
بعد هم گفتند: «بابا! ما اصلاً قضاوت و رای قاضی را نخواستیم. خودمان یک جور با هم کنار می آییم.»
و غرغرکنان سرشان را انداختند پایین که از پیش معاون قاضی بروند. اما معاون قاضی، مامورهایش را صدا کرد و گفت: «این ها وقت مرا گرفته اند و همین طور می خواهند بروند. تا هر کدام صد تومانی را که گفته ام نداده اند، نباید بروند ببریدشان زندان.»
مسافرها گفتند: «صد رحمت به دزدهای سر گردنه، اینجا که از پیچ و خم های گردنه خطرناک تر است.» و دست بسته به زندان رفتند.
از آن به بعد، وقتی مردم با بی انصافی و زورگویی کسی روبه رو شوند که از او انتظار بی انصافی و زورگویی نداشته اند، این مثل را به کار می بردند.
منبع:matal-masal.blogfa.com
مورد داشتیم دختره قبل از اینکه بینیشو عمل کنه، تو استخر کرال پشت رفته، همه فرار کردن!
(چون فکر کردن یه کوسه تو استخره!)
********** طنز ضد دختر **********
دختر خانمای عزیز!
درسته گفتن سرسنگین باشین، ولی بخدا منظورشون با کلیپس نبوده!
********** طنز ضد دختر **********
قدیما پسره 15 سال میرفت زندون، دختر مورد علاقه اش به پاش میموند…
اما الان نمیشه بری سر کوچه ماست بخری!
********** طنز ضد دختر **********
بعضی از دخترا اینقدر پروتز کردن که وقتی میرن استخر همینجوری رو آب میمونن!
********** طنز ضد دختر **********
قدیما تا به یه دختر میگفتی: سلام
جواب میداد: سلام و کوفت!
اما الان تا به یه دختر میگی: سلام
سریع میگه: خب اسم بچمونو چی بزاریم؟!
********** طنز ضد دختر **********
مورد داشتیم دختره بخاطر سردی هوا مجبور شده دوتا شلوار گرم زیر ساپورتش بپوشه!
********** طنز ضد دختر **********
2 تا رفیق عاشق یه دختر میشن…
دختره 3 پیک مشروب میریزه و دوتا شو میذاره جلو 2 تا رفیق و میگه:
تو یکیش زهره بخورید، هرکی زنده موند با اون ازدواج میکنم!
اولی میخوره و میگه: بسلامتی رفیقم که من بمیرم اون به عشقش برسه!
دومی هم میخوره و میگه: بسلامتی رفیقم که من بمیرم اون به عشقش برسه!
دختره هم میخوره و میگه: هر دوتاتون برین به درک! تو هر دوتاش زهر بود!
من عاشق یکی دیگه ام، می خورم به سلامتی عجقم که سانتافه داره!
********** طنز ضد دختر **********
اگه میخواید آمار یه دخترو دربیارین فقط کافیه که به صمیمی ترین دوستش بگید:
فلانی دختر خوبیه!
اونوقته که تمام پته های طرفو میریزه رو آب!
و تمام تلاشش رو میکنه تا ثابت کنه فلانی (همون دوست صمیمیش) دختر خوبی نیست!
********** طنز ضد دختر **********
مورد داشتیم پسره رفته خواستگاری
دختره اومده خم شه چایی تعارف کنه ، کلیپسش رفته تو حلق داماد !
********** طنز ضد دختر **********
مورد داشتیم پسره به خاطر کلیپس دوست دخترش مجبور شده ماشینش و عوض کنه کروک بگیره !
********** طنز ضد دختر **********
به بعضی از دخترای امروزی هم باید گفت :
تو مثل قند و نباتی … فتوشاپی ، فوتوشاپی !
********** طنز ضد دختر **********
دختره هیکلش مثل پاندا کونگفو کاره ! اونوقت تو پروفایلش نوشته :
آنقدر ظریفم که با یک نگاه سرد میشکنم !
یکی نیست بهش بگه :
عزیزم شما با تبر نادرشاه افشار که هیچی
با کمان دامول هم نمیشکنی برو با خیال راحت به زندگیت برس !
1- هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.
2- در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.
3- هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن رابه برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.
4- چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.
5- هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید.
6- غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بریزید.
منبع:باشگاه خبرنگاران
ایام نوروز و ضرب المثل هایی درباره مهمان
به مهمان همیشگی ، خوشآمد گفته نمی شود .
ضرب المثل آلمانی
مهمان هر روزه دزد آشپزخانه است
ضرب المثل اسپانیایی
مهمان همیشگی سربار می شود .
ضرب المثل عبری
مهمان و ماهی در ظرف سه روز می گندند .
ضرب المثل ایتالیایی
برای مهمان یک روزه یک مایل به استقبالش می روند .
ضرب المثل عبری
مهمان مثل باران بوده و باران مداوم نیز کسالت بار است .
ضرب المثل عبری
چیزهایی را که یک مهمان در عرض یک ساعت می بیند ، صاحب خانه به دشواری در عرض یک سال می بیند .
ضرب المثل آلمانی
یک مهمان ، همیشه نباید مهمان باشد.
ضرب المثل رومی
مهمان دل آزار مثل نمک برای چشم دردناک است.
ضرب المثل دانمارکی
مهمان تنها به خانه شادمان و خوشبخت می آید.
ضرب المثل برمه ای
بیرون کردن یک مهمان ، شرم آورتر از نپذیرفتن یک مهمان است .
ضرب المثل رومی
هفت روز ، نهایت عمر یک مهمان است .
ضرب المثل برمه ای
هفت روز ضیافت بوده و نه روز کشمکش است .
ضرب المثل رومی
مهمان دو خانه از گرسنگی می میرد .
ضرب المثل هندی
مهمان ناخوانده ، بلا است
ضرب المثل آلمانی
سرفه ی مهمان ، به معنای قاشق خواستن است.
ضرب المثل عبری
بهتر است که مهمان در اوج احترام ، منزل را ترک کند .
ضرب المثل آلمانی
ترک مهمان ، آرامش میزبان را به همراه دارد .
ضرب المثل چینی
منبع:forums.boursy.com