یه زن همیشه میبخشه و فراموش میکنه
ولی هرگز نمیذاره تو فراموش کنی که بخشیده و فراموش کرده !
********** طنز ضد دختر **********
آﺩﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﮕﯿﺮﻩ
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻗﻄﻌﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﺪﻩ
ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﺭﺯﻭﻧﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ !
********** طنز ضد دختر **********
دختره استاتوس گذاشته : اینقد بدم میاد از پسرهایی که میرن تو اینترنت برا علافی
حالا انگار هر وقت خودش میره ، یه عمل پیوند کلیه انجام میده !
********** طنز ضد دختر **********
در اروپا معمولا دختر با کمی آرایش بیرون میره
در ایران معمولا آرایش با کمی دختر بیرون میره . . .
********** طنز ضد دختر **********
یعنی من خودم رو یه لحظه جای این دخترای مجرد میزارم
خیلی حالم گرفته میشه که پسر خوشتیپ و خوشگل و تحصیل کرده ای مثل من
قصد ازدواج نداره !
********** طنز ضد دختر **********
مردها و زن ها دست کم در یک مورد اتفاق نظر دارند
هیچ کدام به زن ها اعتماد ندارند !
********** طنز ضد دختر **********
این دخترایی که فقط عکس چشمشونو میذارن رو پروفایلشون
مطمئنا هنوز دماغاشونو عمل نکردن !
********** طنز ضد دختر **********
فردوسی حکیم بزرگ ایرانی که همه قبولش دارن میگه:
که پیش زنان هرگز راز مگوی ، چو گویی ، سخن بازیابی به کوی !
ریش گرو گذاشتن
اگر شخصی بخواهد پولی از کسی قرض کند و چیزی گرو بگذارد و قول سود کلانی بدهد؛ اما قصد فریب داشته باشد، مثل فوق را در موردش به کار می برند.
قصه ی آن چنین است: روزی مردی روستایی ناشناس در دکان یک حاجی می رود و از او تقاضای مقداری پول به عنوان قرض می کند. حاجی می گوید: «ای بابا، من که تو را نمی شناسم چطوری پولم را به تو بدهم؟ آخر یک گرویی، یک چیزی باید بسپاری. »
مرد می گوید: «حاجی، ریشم را گرو می گذارم.» حاجی قبول می کند. مرد روستایی اطراف را نگاه می کند و در نهایت ناراحتی و با دل نگرانی دست می برد و یک تار از موی ریشش را می کند و به حاجی می دهد. حاجی هم تار مو را با نهایت احتیاط در کاغذی می پیچد و کاغذ را در صندوق می گذارد و دو دستی، پول را تقدیم مرد می کند.
تصادفاً یک آدم کلاه بردار و حقه باز در آن حوالی بود؛ همین که این معامله را دید پیش خودش فکر کرد: « عجب معامله ی خوبی است! چه بهتر من هم فردا صبح پیش حاجی بیایم و با دادن چند تار موی ریشم پول بگیرم. مردک حقه باز فردا صبح زود با قیافه ی حق به جانب در دکان حاجی می رود و می گوید: « حاجی آقا، مقداری جنسم در راه است و احتیاج به صد تومان پول دارم. اگر لطف بفرمایید، فردا همین وقت ده تومان هم رویش می گذارم و تقدیم می کنم.»
حاجی می گوید:« آخر بابا جان، من که شما را ندیده ام و نمی شناسم. آخر یک گرویی باید بسپاری که من صد تومان پول به تو بدهم.» مردک کلاه بردار خنده ای می کند و می گوید: « حاجی آقا، ریش، ریشم را امانت می گذارم و قول می دهم فردا صبح پول را بیاورم تقدیمت کنم.»
حاجی فکری می کند و می گوید: « بسیار خوب، قبول دارم.» که یک مرتبه مردک بی آنکه توجهی به اطراف بیندازد دست می برد و یک چپه مو، از ریشش می کند و به طرف حاجی دراز می کند. حاجی می بیند به اندازه یک سیر مو از ریشش کنده. خوب نگاه می کند و می گوید: « بابا جان، آن یک تار مو غیر این یک چپه است! »
منبع:sampadcity.com
Love is just like paint, with this difference that you can clear the paint but not love
عشق همچون نقاشیست با این تفاوت که نقاشی را می توان پاک کرد اما عشق را هرگز.
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
LOVE is like WAR
Easy to start......
Difficult to end......
Impossible to forget......
عشق مانند جنگ است
شروع آن آسانه
خاتمه دادن به آن مشکله
فراموش کردنش غیر ممکنه
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
Being in love is when she looks at you and says: I would like to be a cannibal.
عاشق بودن زمانیه که اون بهت نگاه میکنه و میگه : دلم میخواست آدم خور باشم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
You are like the sunshine so warm,
you are like sugar, so sweet...
you are like you...
and that's the reason why I love you!
تو مثل درخشش خورشید گرمی
مثل شکر خیلی شیرینی
تو مثل خودت هستی
و بخاطر همینه که من دوست دارم!
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
Do you believe in love at first sight
or do I have to walk by again??
به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟؟؟
یا اینکه لازمه یه بار دیگه از جلوت رد بشم؟؟؟؟
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
There are times when I fall in love with someone new, but I always seem to find myself back in love with you.
یه وقتایی آدم عاشق آدم های جدید میشه اما من همیشه دوباره عاشق تو میشم (از تو مرا هر نفس عشقی دگر!!!)
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
when you are in dark night in demur sleep ,one person in Outright world making Himself dream whit you
وقتی تو سیاهی شب تن تو، تو خواب نازه یه کسی یه جای دنیا با تو رؤیاشو میسازه.
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
to tell someone howmuch you love,
how much you care.
Because when they""regone,
no matter how loud you shout and cry,
they won""thear you anymore
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
There is no remedy for love but to love more
هیچ چاره ای برای عشق وجود ندارد به جز دوست داشتن بیشتر
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر خواهد بود
love is something silent , but it can be louder than anything when it talks
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
عشق گلی است که دو باغبان آن را می پرورانند
love is flower that is made to bloom by two gardeners
عشق گلی است که در زمین اعتماد می روید
love is like a flower which blossoms whit trust
عشق یعنی ترس از دست دادن تو
love is afraid of losing you
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
My love for you is a journey, starting at forever and ending at never
عشق من برای تو یک سفر است شرو ع شده برای همیشه و هرگز پایان نمی یابد
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
پاسخ عشق است سوال هر چه که باشد
no matter what the question is love is the answer
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
I love all the stars
in the sky,
but they are nothing
compared to the ones
in your eyes!
Love U!
تمام ستاره های اسمان را دوست دارم
اما انها در مقایسه با آنهایی که در چشمانت هستند هیچند
تو را دوست دارم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
People live,
People Die,
People laugh,
People cry,
some give up,
some will try,
some say hi,
some say bye
others may forget u ,
But never will I
مردم زندگی می کنند ،
مردم می میرند،
مردم میخندند،
مردم گریه میکنند،
برخی تسلیم می شوند،
برخی سعی خواهد کرد،
برخی می گویند که سلام،
برخی می گویند خداحافظ
دیگران ممکن است تو را فراموش کنند،
اما من هرگز
ضرب المثل،داستان ضرب المثل
این مثل را به طنز درباره میزبانی می گویند که در پذیرایی از مهمان قصور کند یا به فکر آسایش او نباشد و بی اعتنا به ذائقه و میل مهمان، خوردنی هایی موافق میل خود در سفره نهد یا آنچه در سفره است خود، بخورد.
داستان:
روزی روباهی غلاغی را به لانه خود دعوت کرد و از قبل، آشی پخت و آماده کرد. وقتی غلاغ به لانه روباه رفت. روباه پس از سلام و تعارف آش را روی تخته سنگی صاف ریخت و به غلاغ گفت: بفرمایید بخورید.« غلاغ بیچاره هرچه نوک زد روی تخته سنگ چیزی نتوانست بخورد و منقارش به شدت درد گرفت و گرسنه ماند.
اما روباه زبانش را مالید روی تخته سنگ و همه آش را خورد. بعد از تمام شدن غذا روباه رو کرد به غلاغ بیچاره و گفت:« ای رفیق شفیق! حالا بیا تا راه رفتن را به تو یاد بدهم.» و دُم غلاغ بیچاره را به دُم خود بست و بنای دویدن را گذاشت. آنقدر غلاغ را توی کوه و صحرا کشید تا از حال رفت و بعد او را از دُم خود باز کرد. پس از چند دقیقه ای که غلاغ جان گرفت از روباه تشکر کرد و گفت: «ای رفیق! حلا دیگر نوبت توست که به لانه من بیایی.» و خداحافظی کرد و رفت.
روز مقرر روباه درست سر وقت به لانه کلاغ رفت. کلاغ آشی را که درست کرده بود توی بوته خار ریخت و به روباه گفت: « بفرمایید.» روباه که نمی دانست غلاغ چه آشی برایش پخته با حرص و ولع زبانش را کشید روی بوته خار تا آش بخورد؛ که چشمت روز بد را نبیند. خار تیغ به زبان روباه رفت و خون جاری شد و ولی در عوض غلاغ هی نوک زد به بوته و هر چه آش بود خورد.
بعد رو کرد به روباه گفت: « خُب، این از خوراک. حال بیا تا پرواز یادت بدهم.» روباه را روی بال خود سوار کرد و به آسمان پرواز کرد. قدری که رفت به روباه گفت: « زمین را چقدر می بینی؟» روباه گفت:« به قدر یک هنداونه.» باز رفت بالاتر و پرسید:« زمین را چقدرمی بینی؟» روباه جواب داد:«دیگر نمی بینم.» غلاغ موقع را مناسب دانست و بال خود را کج کرد و روباه را از آن بالا انداخت زمین و نیست و نابود کرد.
منبع:sampadcity.com
*********************************************************
*********************************************************
*********************************************************
*********************************************************
*********************************************************
ویسپوبیش نام درختی اساطیری در اسطورههای ایرانی است.
این درخت در دریای فراخکرت قرار دارد و آشیانهٔ سیمرغ افسانهای بر آن است. نام ویسپوبیش در پارسی میانه به معنای «درمان همهٔ دردها» است و در کتاب اوستا آمده که همهٔ داروهای درمانبخش و همچنین تخم همهٔ گیاهان بر ویسپوبیش نهاده شدهاست. از این رو نام دیگر این درخت، در پارسی میانه، «ون جد بیش وستخمگ» به معنی "اندوهزدای بسیارتخمه" است. واژهٔ ویسپوبیش به معنی ویسپو (همه)+ بیش (درد) است.
در مینوی خرد آمده که هرگاه سیمرغ از ویسپوبیش برخیزد هزار شاخه از آن درخت برویَد و چون بنشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم آن پراکنده شود.
در بندهشن آمده که تخمهای موجود بر فراز ویسپوبیش را گاو یکتا آفریده و هر سال سیمرغ همهٔ آن تخمها را از آن درخت میریزد، در آن آب میآمیزد، هنگامی که تیشتر آب دریای فراخکرت را برمیگیرد تخمهای گیاهان را با خود به آسمان میبرد و سپس بر روی همهٔ زمین میباراند.
اهورامزدا این درخت و تخمهای آن را آفریده تا برای درمان هزار گونه بیماری آماده باشد.
پس از اسلام
در ادبیات پس از اسلام این درخت را طوبی نامیدند. شهابالدین سهروردی در کتابچه عقل سرخ مینویسد که درخت طوبی درختی عظیم است در بهشت. هر میوه و ثمره که تو در جهان میبینی بر آن درخت است. سیمرغ آشیانه بر طوبی دارد. "بامداد سیمرغ از آشیان خود بهدر آید و پر بر زمین بازگستراند، از اثر پَر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین."
یک کتاب ستارهشناسی کهن به نام تنکلوشا که ریشه در کتب اخترشناسی ساسانی دارد و ترجمه عربی آن به ما رسیده نیز ویسپویسش را تحت عنوان «طوبی» ذکر میکند و همان توصیفات اوستا را از این درخت بازگو میکند.
منبع:ویکیپدیا
زَقّوم نام درختی است که به گفته قرآن در قعر آتش جهنم رشد میکند. بر این درخت میوهای میروید که غذای جهنمیان است. در سه جای قرآن و به طور مشخص در آیه ۶۲ سوره الصافات، در آیه ۴۳ سوره الدخان و آیه ۵۲ سوره الواقعه، از کلمه زقوم یا درخت زقوم استفاده شده است. میوه های این درخت به شکل سرهای شیاطین می باشند که دوزخیان از آن ها می خورند و در دل آن ها همچون فلز گداخته قلیان می کند و در پی آن آب جوش می نوشند.
در این سوره ها، قرآن در کنار برشمردن پاداش هایی که برای نیکوکاران در جهان آخرت و بهشت وجود دارد به پذیرایی جهنمیان با زقوم اشاره کرده و آن ها را به ترک گناه دعوت می نماید.
آن طور که از روایات اسلامی برداشت می شود، این درخت در نقطه مقابل و متضاد درخت طوبی که درختی بهشتی است، قرار دارد. از این درخت به درخت شقاوت نیز تعبیر شده است که هر شخص گناه کار به میزان شرک، گناه و قذارت باطن خود از این درخت در دل خود ریشه دارد و در تعبیر دیگری هرکس با انجام هر گناه خود را به شاخه ای از این درخت آویزان می کند.
زقوم در قرآن
أَذَلِکَ خَیْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِى أَصْلِ الْجَحِیمِ. «سوره صافات آیات ۶۲ تا ۶۴»
ترجمه فارسی آیات:
آیا آن (نعمتهاى بهشتى) براى پذیرایى بهتر است یا درخت زقوم؟ همانا ما درخت زقوم را وسیله شکنجه و درد و رنج ستمگران(کافران) قرار دادهایم. همانا این درخت از عمق دوزخ مىروید.
ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّآلُّونَ الْمُکَذِّبُونَ لَأَکِلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ.«سوره واقعه آیات ۵۱ تا ۵۲»
ترجمه فارسی آیات:
همانا، اى گمراهان انکار کننده! حتماً از درختى (بد منظر و بد طعم و بد بو)که زقّوم است خواهید خورد.
منبع:ویکیپدیا
فاطمه گودرزی هنرپیشه سینما و تلویزیون
فاطمه گودرزی (زاده ۱۹ تیر ۱۳۴۲) هنرپیشه سینما و تلویزیون ایرانی است. او تاکنون موفق به دریافت یک سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن برای بازی در فیلم غزالو دو نامزدی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول (۱۳۷۷) و نقش مکمل زن (۱۳۷۰) در جشنواره فیلم فجر شدهاست.
زندگی و حرفه ی فاطمه گودرزی
فاطمه گودرزی در سال ۱۳۴۲ در تهران زاده شد. او اصالتاً بروجردی است. او دارای مدرک دیپلم اقتصاد و همسر عبدالرضا گنجی کارگردان سینما است. پسر فاطمه گودرزی پویان گنجی نیز بازیگر است.
فاطمه گودرزی از سال ۱۳۶۱ دوره دو ساله تئاتر را در اداره بازیگری گذارند. نخستین بازی او در تلویزیون در سال ۱۳۶۷ در سریال گالشهای مادربزرگ بود و اولین حضور خود در سینما را با بازی در فیلم به خاطر همه چیز در سال ۱۳۶۹ تجربه کرد. فاطمه گودرزی در جریان برگزاری بیست و هشتمین دوره جشنوراه فیلم فجر، همانند اصغر فرهادی و عزتالله انتظامی، از پذیرش داوری جشنواره خودداری کرد.
فاطمه گودرزی زاده ۱۹ تیر ۱۳۴۲می باشد
فاطمه گودرزی از سال ۱۳۶۱ دوره دو ساله تئاتر را در اداره بازیگری گذارند
نخستین بازی فاطمه گودرزی در تلویزیون در سریال گالشهای مادربزرگ بود
اولین حضور فاطمه گودرزی در سینما در« فیلم به خاطر همه » چیز بود
فاطمه گودرزی همسر عبدالرضا گنجی کارگردان سینما است
تصاویر فاطمه گودرزی هنرپیشه سینما و تلویزیون
عکس های جدید فاطمه گودرزی
گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته